خلاصه داستان:
جان سخت قصه دوستانی را روایت میکند که برای کنار هم ماندن از هیچ تلاشی دریغ نمی کنند و بحرانی در پیش است که روزهای خوب را تغییر می دهد …
خلاصه داستان: خانوادهای دوستداشتنی، بیپولی، کافیشاپ و… سرقت از بانک!
خلاصه داستان:
«هاتف» و «حاتم» دو برادر از یک خانواده سرشناس ساکن سیاهرود هستند. حاتم پسر ارشد خانواده دلداده پرستار بچهاش، «مارال» است. در حالی که هنوز ابهامات زیادی در رابطه با سرنوشت زن سابقش در میان اهالی سیاهرود وجود دارد. مارال میفهمد جان برادرش در خطر است و حاتم در پی کمک به مارال و پیگیری ماجرا متوجه میشود داستان برادر او به برادر کوچک خودش هاتف که چند سالی است به تهران مهاجرت کرده، گره خورده است.
خلاصه داستان:
داستان «آکتور» درباره زندگی پر فراز و نشیب دو بازیگر به نام های علی و مرتضی مستعد تئاتر که در سالن نمایش متروکهای زندگی میکنند برای رسیدن به رویاهایشان با پیشنهادی که به آنها میشود زندگیشان دستخوش ماجراهایی پیچیده میشود.
خلاصه داستان:
یک مترجم جوان در شغلش مسیرهای تازهای را کشف میکند. رفتن در این مسیرهای پر پیچ و خم باعث میشود تا او به رازی خانوادگی پی ببرد که بر زندگی و آینده خود و خانوادهاش سایه میاندازد. سایهای که میتواند آرامش یک شهر را تهدید کند.
خلاصه داستان:
پیمان بعد از یک سوءتفاهم خانوادگی با کامران درگیر می شود. گمان ها به این سمت می رود که پیمان کامران را کشته. ماجرایی که شاید به قیمت زندگی پیمان تمام شود.
خلاصه داستان:
پیوند عاشقانه آیسان و ژاکان در عبور از روزهای سخت آغازین زندگی مشترک شان، جانی دوباره می گیرد. آنها برای آبیاری درخت عشق شان راهی ماه عسل می شوند…سفری که پایان اش تاریکی است.
خلاصه داستان:
گوهر پس از فوت همسرش یک سال درس می خواند و با موفقیت در آزمون کنکور در رشته پزشکی قبول می شود. حالا او با نوه اش هم دانشگاهی می شود و همین موضوع ماجراهایی را در خانواده و دانشگاه پیش می آورد.
خلاصه داستان:
بهمن مردانی برای کشف راز آنچه ۲۵ سال قبل باعث فرار او به خارج از کشور شده بود به ایران باز میگردد، خانواده رشید فرشباف استاد مشهور طراحی فرش را در موقعیت تازهای قرار میدهد، موقعیتی بسیار عجیب…
خلاصه داستان:
سرگرد امیرعلی طلوعی در حال پیگیری پرونده گروهی از قاچاقچیان اعضای بدن است که به اسم امیر شهسواری میرسد و از دوستش دکتر کسری کیا که در پزشکی قانونی کار میکند کمک میگیرد، اما دکتر کیا روش خاص خود را برای برخورد با جنایتکاران دارد…
خلاصه داستان :
میخواهم زنده بمانم یک ملودرام عاشقانه است که در دهه ۶۰ روایت میشود، قصه ای در دل اتفاقات پرشمار. هما حقی و نامزدش به همراه خانواده حقی آماده می شوند تا برای شب تولد همایون حقی، پدر خانواده او را غافل گیر کنند. اما با رسیدن پدر، همه ی خانواده غافل گیر می شوند…
خلاصه داستان :
در سریال آنها ، زن، کودک و یک نقاشی نفرین شده در خانه تنهایند جایی که آنها ما را نظاره میکنند…
خلاصه داستان:
رئالیتی شو «جوکر» در فضایى متفاوت و کمدی براى رقابت جذاب و مفرح، تعدادی از چهره های مشهور هنری، ورزشی ، اجتماعی و… در یک اتاق در بسته برای خنداندن یک دیگر رقابت می کنند، اما چالش اصلی این جاست که خودشان نباید بخندند. سریال جوکر با الگوبرداری از نمونه های موفق خارجی ساخته شده است.
خلاصه داستان:
امیر بر خلاف قول و قرارهایی که با دختر دایی خود گذاشته است، دل به دختر دیگری می بازد. آشکار شدن این عشق، خانواده امیر را به تکاپو انداخته و …
خلاصه داستان:
همه ماجرا از صبح یک روز بهاری در شکرآباد شروع شد، جایی که جمشید قاسم پور از زندان آزاد شد و رضا خرسند هم بالاخره کار پیدا کرد. ولی یک اتفاق همه چیز را بهم ریخت.
خلاصه داستان:
درباره یک بازی خطرناک می باشد که غیر مجاز است و در آن جان افراد را به طور کاملا جدی تهدید می کند. در این بازی خطرناک فقط تنها یک نفر برنده جایزه ۴۵٫۶ میلیارد وونی (۴۰ میلیون دلار) خواهد شد.
خلاصه داستان:
نیما فرزند یکی از مسئولان کشور، از موقعیت پدرش به جایگاه مهمی دست یافته است و تخلفات بسیاری مرتکب شده است، او برای رسیدن به خواستههایش دست به هر کاری میزند از سوی دیگر مأموری به نام حامد تهرانی که در خانوادهای بسیار متفاوت از نیما پرورش یافته، در تلاش است تا دست امثال نیما را رو کند.
خلاصه داستان:
شیدا به دنبال درمان دخترش قصد سفر به خارج از کشور را دارد،اما به واسطه پنهان کاری و دروغ های شوهرش با اتفاقی هولناک روبرو می شود که برای نجات جان دخترش در معرض انتخاب میان عشق، انتقام و قدرت قرار می گیرد..
خلاصه داستان:
رضا در مخمصهای افتاده که برای بیرون آمدن از آن به کمک سهیل و پیمان نیاز دارد. اما نقشه آنها آنطور که باید پیش نمیرود و اتفاقاتی رخ میدهد که کنترل اوضاع را از دست همه خارج میکند و …
خلاصه داستان:
دنیا برای من جای کوچیکیه، احساس میکنم همه جا بسته است و نمیتونم نفس بکشم. انگار همه این لحظهها رو قبلاً دیدم، درختا، صدای آبشار، قورباغهها، اونا رو زمانی میبینم که در حال مردنم..