خلاصه داستان:
ایرج و حمید، رفقای قدیمی از دوران کودکی سرشان برای پیگیری پروندههای جنایی درد میکند، پای آنها ناخواسته به پرونده قتلهای زنجیرهای باز میشود…
خلاصه داستان:
قصه خانواده سرچشمه را در جستجوی رویاهای کوچکشان روایت میکند که رویایی بزرگ در خانه آنها را میزند.
خلاصه داستان:
«هاتف» و «حاتم» دو برادر از یک خانواده سرشناس ساکن سیاهرود هستند. حاتم پسر ارشد خانواده دلداده پرستار بچهاش، «مارال» است. در حالی که هنوز ابهامات زیادی در رابطه با سرنوشت زن سابقش در میان اهالی سیاهرود وجود دارد. مارال میفهمد جان برادرش در خطر است و حاتم در پی کمک به مارال و پیگیری ماجرا متوجه میشود داستان برادر او به برادر کوچک خودش هاتف که چند سالی است به تهران مهاجرت کرده، گره خورده است.
خلاصه داستان:
درمورد جوانی به نام رحیم که با برادر بزرگترش زندگی می کند و زندگی پر ماجرایی پشت سرهم میگذرد،یک روحانی که با پدر رحیم سالها دوست بوده و حالا بعد ازفوت پدر رحیم او هوای پسر دوستش را دارد.