خلاصه داستان:
آتیش چیز بدی نیست، اونچه اضافه اس رو می سوزونه، چیزی موندنی باشه می مونه!
خلاصه داستان:
در سالهای ابتدایی دهه ۳۰ هجری شمسی، گروهی از افراد وطندوست و آزادیخواه قصد دارند طی یک عملیات سرقت از بانک ملی، مبلغ مورد نیاز برای قرضه ملی دکتر محمد مصدق را فراهم کنند. اما همه چیز طبق نقشه آنها پیش نمیرود.
خلاصه داستان:
نیما فرزند یکی از مسئولان کشور، از موقعیت پدرش به جایگاه مهمی دست یافته است و تخلفات بسیاری مرتکب شده است، او برای رسیدن به خواستههایش دست به هر کاری میزند از سوی دیگر مأموری به نام حامد تهرانی که در خانوادهای بسیار متفاوت از نیما پرورش یافته، در تلاش است تا دست امثال نیما را رو کند.